خروسخوان در ميدان شوش، غوغايي بود. براي خيلي از اهالي محل، زندگي شروع ميشد. هرچند بودند داش مشتيهايي كه تازه راه خانه را پيش ميگرفتند؛ اما توي آن خانههاي قديمي، زنها كتريها را از شير كنار حوض وسط حياط پر ميكردند و روي چراغ علاءالدين ميگذاشتند تا براي مردهایشان چاي و صبحانه آماده كنند. جوانان خانه به سنگكي سرِ گذر ميرفتند و ساعتي بعد، لقمه نان داغي بود و ليوان …