الآن در جیبهایتان چه چیزهایی دارید؟
یك تراول چك صدهزار تومانی، تلفن همراه، كاغذ یادداشت و مداد.
چشمانتان چه رنگی است؟
نمی دانم. تا حالا كسی به من نگفته كه چشمانم چه رنگی است.
سایز كفشتان چند است؟
42.
به نظر شما كاری هست كه ثوابش بیشتر از مدرسهسازی باشد؟
كارهای خیر، زیاد است. بسیاری از كارها ثواب دارد. آدم باید تا جایی كه میتواند كار نیك انجام بدهد. اما من نمیتوانم بگویم كه كدام یك از آنها بیشتر ثواب دارد. چون این خداست كه یك عمل را میپذیرد و عمل دیگر را نمیپذیرد. شاید كمك كردن به یك پیرمرد یا پیرزن نابینا و عبور دادن او از خیابان، نزد خدا، ارزش بالاتری نسبت به خیلی از كارهای به اصطلاح بزرگ داشته باشد. اما من فكر میكنم در حال حاضر، نیاز جامعه به مدرسهسازی، خیلی ضروری است. از این جهت، مدرسهسازی، بهترین كار است.
بعد از این كه اطرافیان فهمیدند شما سرمایهتان را در راه مدرسهسازی خرج میكنید، چه واكنشی نشان دادند؟
یكی گفت: ااین سادیسم دارد.ب دیگری گفت: انه. دولت خواسته مالش را بگیرد.ب یك كسی گفت: امالیات بدهكار است.ب آن یكی گفت: ااز جمهوری اسلامی ترسیده.ب اینها اعصاب من را خرد كردهاند. هیچ كدامشان حرف راست نمیزنند. حالا این حرفها را افراد غریبه نزدند. بلكه همین دوستان و نزدیكان بودند كه اظهار كردند. بعضیها كه خیلی خیلی با ما صمیمی بودند و حساب و كتابهایمان دستشان بود، برگشتند گفتند: اداورپناه همه را بخشید. داورپناهی كه این همه سفته.ب ما كی سفت بودیم؟ خدا شاهده كه به همین افراد كمك كرده بودیم و پول قرض داده بودیم و هر چی از دستمان میآمد، در حقشان انجام داده بودیم. اینها تازه اگلِ علی علی جانشان است.ب (امروزه به این اصطلاح، گل سرسبد، هم میگویند.) به قول معروف: ادر دروازه را میشود بست، دهان مردم را نمیشود بست.ب
چهگونه میتوان از هیچ به همه چیز رسید؟
پشتكار، راستگویی و حقیقتجویی در كار و سحرخیزی.
نگران چه چیزی نیستید؟
من اصلاً نگران نیستم. چون به خداوند ایمان دارم و میدانم كه او خودش كارها را پیش میبرد. میدانم كه همه چیز به وقتش درست میشود. بنابراین، غصهی چیزی را نمیخورم.
به چه چیزی بیاعتنا هستید؟
شخصیت انسانهایی كه بد قول اند و به امضایشان احترام نمیگذارند.
دوست دارید چند سال از خدا عمر بگیرید؟
دوست دارم تا تمام شدن كارهای مربوط به بنیاد زنده بمانم. آن گاه هر وقت خدا صلاح دانست، مرا ببرد. من كه باید این راه را بروم، پس هر چه زودتر، بهتر.
دوست دارید روی سنگ قبرتان چه جملهای نوشته شود؟
خیلیها پیشنهاد میكنند كه برایم یك مقبره ساخته شود، اما من این كارها را دوست ندارم. میگویم: اهر جا بقیهی مردم را خاك كردند، مرا هم همانجا و همانطور خاك كنید.ب ما که هستیم كه بخواهندبرایمان چیزی بنویسند؟ یك اسم و یك تاریخ كافی است.
اسعدیا مرد نكو نام نمیرد هرگز
مرده آن است كه نامش به نكویی نبرندب
به نظر شما چه كسی بدبخت است؟
كسی كه به دین و آیینی پایبند و معتقد نباشد.
عیب شما چیست؟
خیلی رك حرفهایم را میزنم و از كسی اِبا ندارم. این گونه میشود كه افراد از من دلخور میشوند.
از چه چیزی متنفرید؟
از این كه دور و برم پر بشود از كلیدها و سندهای خانهها، مغازهها و باغهای مختلف.
گذران روزها را چه چیزی برای شما قابل تحمل میكند؟
فقط كار و فقط كار. اگر یك روز سر كار نروم، با خانمم دعوایم میشود و به همه امر و نهی میكنم، ولی وقتی میروم سر كار، این مسایل پیش نمیآید.
باطن شما چهگونه است؟
فكر میكنم ظاهر و باطنم یكی است. یعنی آن چه در ظاهر میبینید، در باطن هم همان است. اصلاً از نفاق بدم میآید.
می خواهیم بدانیم چند تا نوه دارید.
9 تا یا 8 تا. نمیدانم. باید بشمرم.
اسمهایشان را شما انتخاب كردید یا...؟
نه بابا. دیگر گذشت آن دوران. ما چهكاره هستیم!
آیا كسانی را كه دل شما را شكستهاند، میبخشید؟
همه را میبخشم. به جز دو نفر.
می شود آنها را معرفی كنید؟
بله، یكی نزدیكترین دوستم بود. دیگری، كسی است كه چند ماه پیش میخواست مرا بكشد.
بكشد؟ برای چه؟
دشمنی با من خیلی ساده است. دلیل آن، پول است. فقط پول. خیلی از افراد، مشكلات مادی خود را با من مطرح میكنند و انتظار دارند كه به همهی آنها جواب مثبت بدهم. ولی من تا به دلم نیافتد، به كسی كمك نمیكنم. باید تشخیص بدهم كه نیازمند است آن گاه احتیاجش را برآورده كنم. از این رو، بعضی از كسانی كه جواب منفی دریافت میكنند، كینهام را در دل میگیرند.
چهطور شد كه الحمدلله جان سالم به در بردید؟
یكی از كسانی كه برای ما كار میكرد، 6 ـ 5 ماهی غیبش زد. یك شب كه من میخواستم بخوابم، دیدم گوشهی تختم یك تهسیگار افتاده است. آن را برداشتم تا در توالت فرنگی بیاندازم. حواسم نبود. ناگهان یكی از پشت، گردنم را گرفت و دستش را فشار داد تا خفهام كند. من هم دستش را گرفتم و پیچاندم به سرعت هلش دادم. از بالای پلهها افتاد پایین. وقتی روی زمین افتاد، چهرهاش را دیدم. خیلی ناراحت شدم. نمك خورده و نمكدان را شكسته بود. با عجله فرار كرد و از خانه خارج شد. الآن هم هر موقع یاد آن شب میافتم، میترسم. خیلی وحشتناك بود. هنوز هم شبها از این كه تنهایی بخوابم، هراس دارم. با این وجود، گذشت كردم و از دست او به جایی شكایت نكردم.
این جریان كی اتفاق افتاد؟
8 ـ7 ماه قبل.
پس باید خیلی مواظب خودتان باشید.
بله. مثلاً چند وقت پیش، نیروی انتظامی، در جیب یكی از دزدان، نشانی منزل ما را پیدا كرده بودند. آن دزد در بازجوییها به آنها گفته بود كه قصد داشته در آیندهی نزدیك، به همراه دوستش، مرا بدزدد و در ازای آزاد كردنم مبلغ هنگفتی از خانوادهام بگیرد.
معمولاً چه چیزی به دیگران هدیه میدهید؟
والله، من اصلاً بلد نیستم كه به كسی هدیه بدهم. انتخاب نوع هدیه با خانمم است.
دوست دارید دیگران چه چیزی به شما هدیه بدهند؟
از قدیم گفتهاند: ادندان اسب پیش كش را كه نمیشمارند.ب
شما حرف دلتان را به چه كسی میزنید؟
به همه.
با كدام یك از شخصیتهای معروف دیدار كردهاید؟
آقای الهی قمشهای.
یك جمله از گفتوگویتان را با ایشان برای ما بگویید.
من جریان تأسیس بنیاد را برایش تعریف كردم، ولی از آن استقبال نكرد و گفت: اداورپناه! همین الآن هر چی پولداری، مدرسه بساز.ب
آیا تا به حال دو نفر را برای ازدواج به هم معرفی كردهاید؟
نه. اما بسیار پیش آمده كه جوانان را به ازدواج تشویق كرده باشم.
آیا تاكنون، آشتی دادن بین دو نفر را تجربه كردهاید؟
بله. خیلی زیاد.
در خانوادهی شما مردسالاری است یا زن سالاری؟
اصولاً كار من مردسالاریه.
فكر میكنید در جامعه مردسالاری است یا زن سالاری؟
در خانواده باید تقسیم كار شود و اساس تصمیمگیریها، مشورت باشد. البته این نكته را هم عرض كنم كه در كشور ایران، خانمها خیلی احترام دارند. من به بسیاری از كشورها سفر كردهام. در آنجاها زن یك اكهنه قاب دست مالب است. غربیها دروغ میگویند که زن آزادی دارد. در ایران است كه زن ارزش دارد.
زندگی نسبت به گذشته چه تغییراتی كرده؟
زمین تا آسمان فرق كرده. بچهها خیلی باهوش شدهاند. خیلی توقعشان بالا رفته. ما قدیم 8 تا بچه داشتیم. با نیمكیلو گوشت و یك كیلو نخود و لوبیا، آبگوشت میپختیم، دور هم دو وعده میخوردیم. الآن این صحبتها نیست. بهترین غذاها را هم كه درست كنی، باز میگویند: اپیتزا میخواهم. ساندویچ میخواهم.ب همه چیز به هم خورده است.
اگر متوجه شوید كه كسی به خاطر پول به شما احترام میگذارد و بله قربان میگوید، چه احساسی به شما دست میدهد؟
عصبانی میشوم.
شما بین دوستانتان به چه خصلتی مشهور هستید؟
این كه دروغگو نیستم و آدم منضبط و دقیقی هستم.
یك بیت شعر بخوانید.
اچون دوست دشمن است، شكایت كجا بری؟ب
یك ضرب المثل بگویید.
فلانی از ته سوزن رد میشود، اما از در دروازه رد نمیشود.
وقتی عصبانی میشوید، چه كار میكنید؟
چه میدانم؟ همه چیز را به هم میزنم.
چه چیزی شما را به اوج عصبانیت میرساند؟
حرف اضافه.
چه زمانی شادمان هستید؟
وقتی نتیجهی كاری را كه از روی حقیقت و درستی انجام دادهام، میبینم، خیلی خوشحال میشوم. مثلاً وقتی سر و صدای بچهها را هنگام بازگشایی مدرسهها میشنوم، خیلی لذت میبرم.
بهشت این دنیا كجاست؟
هر جا خدا باشد آن جا بهشت است. خدا در همهی موجودات و همه جای دنیا وجود دارد. با این حساب، همه جا بهشت است.
شما چهقدر از زندگی لذت میبرید؟
والله چی بگویم؟ شما جوانید. ما پیرمردیم. من چیز آنچنان لذتبخشی سراغ ندارم. خدا رحمت كند امام خمینی؟ره؟ را. تو هواپیما از ایشان پرسیدند که چه احساسی دارید؟ فرمودند: اهیچ.ب ایشان درست تشخیص داده و واقعیت را گفته بودند. چون خداوند مأموریتی بر دوششان گذاشته بود و امام وظیفهشان را انجام میدادند. ایشان با ریاستی كه به دست آورده بودند احساس بزرگی نمیكردند. بنده هم كارهایم را از روی وظیفه انجام میدهم و لذت چندانی از انجام آنها احساس نمیكنم.
تا حالا شده به كسی غبطه بخورید؟
بله. مثلاً گفتهام ایكاش من هم مثل فلانی خوش اخلاق بودم.
معمولاً شبها چه ساعتی میخوابید؟
بعضی وقتها 30: 9 دقیقه، بعضی وقتها 10. اگر خیلی دیر شود 15: 10 دقیقه.
صبحها چه ساعتی از خواب پا میشوید؟
5 یا 30: 5 دقیقه.
تا حالا شده بیخوابی بكشید؟
بله.
فكر میكنید علتش چیست؟
پرخوری و فكرهای پریشان.
چهقدر از خوابهایی كه میبینید با واقعیت جور در میآید؟
خیلی. مثلاً در مسافرت، خواب میبینم كه جریانی اتفاق افتاده است. به خانواده تلفن میزنم و خوابم را تعریف میكنم. آنها هم تأیید میكنند و میگویند كه آن ماجرا به وقوع پیوسته است.
چه غذایی را بیشتر دوست دارید؟
آب گوشت، خورش قورمه سبزی و هر غذایی كه خانمم آن را درست كرده باشد.
از چه چیزی میترسید؟
از مار. حتی وقتی عكسش را در كتاب میبینم، میترسم.
خاطرهی بدی در این زمینه دارید؟
بله. وقتی بچه بودم، با برادرم داشتم میرفتم كورهی صابونپزی. یك مار روی خاكها دراز كشیده بود. از دور مانند یك تركهی چوب بود. من گفتم: انعمت! برو اون چوب رو بیار.ب بندهی خدا وقتی خم شد كه چوب را بردارد، مار یك دفعه سرش را بلند كرد و گفت: افیش.ب ما هم دو تا پا داشتیم دو تای دیگر هم قرض كردیم و با سرعت فرار كردیم.
اگر متوجه شوید كه فقط یك ساعت از عمرتان باقی مانده، در آن یك ساعت چه كار میكنید؟
نمیدانم. باید پیش بیاید تا ببینم چه كار میكنم. فكر میكنم از جوابهایم خیلی خوشت آمده. چون میبینی كه رك و راست حرفهایم را میزنم و دروغ نمیبافم.
به نظر شما تنها بودن خوب است یا بد؟
شاعر میگوید: ادلا خو كن به تنهایی كه از تنها بلا خیزدب در بعضی موارد خوبه. اما اگر بخواهی جمعبندی كنی، میبینی كه با زن و بچه و رفیق بودن بهتر از تنهایی و عزلت است.
دوست دارید لباسهایتان چه رنگی باشد؟
رنگ سفید را خیلی دوست دارم.
منزل شما چند اتاق دارد؟
شش تا و یكی، هفت تا و یكی، هشت تا و یكی، 9 تا و 10 تا.
اگر قرار باشد خانهای برای محل سكونتتان بسازید، چه ویژگیهایی را در آن رعایت میكنید؟
ساخته شدن زیر نظر مهندس و داشتن ستونهای زیاد.
با چه كسی حاضر نیستند پای یك میز بنشینید؟
انسانهای دروغگو و كسانی كه به وعدهشان پایبند نیستند و احترامی به امضایشان نمیگذارند.
اگر به گذشتهی خود دقت كنید، به كدام یك از كارهایتان میخندید؟ مثلاً من در دوران كودكی از مرده میترسیدم و الآن هر موقع یاد آن ترسها میافتم خندهام میگیرد.
من همین حالا هم از مرده وحشت دارم! (خنده)
آیا تاكنون شكست را در زندگی تجربه كردهاید؟
خیر. هر كاری كردم، موفق بودم.
دوست داشتید در زمان كدام یك از معصومین؟عهم؟ زندگی میكردید؟
من همهی آنها را دوست دارم.
در مشكلات، دست به دامان چه كسی میشوید؟ مثلاً اگر دكترها، كسی را جواب كنند، شفای او را از چه كسی میخواهید؟
خداوند.
آیا تا حالا با ماشینتان تصادف كردهاید؟
خیلی زیاد. من بارها با ماشین چپ كردهام. زن و بچهام هم همراهم بودهاند. ماشین چند تا معلق زده، اما از دماغ كسی خون هم نیامده است.
اتو نیكی میكن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد بازب
آخرین بار كی تصادف كردید؟
در مسیر بازگشت از اهواز به تهران در گردنهی شتر خواب بدجوری چپ كردم تا حدی كه مجبور شدم ماشین را بُكسل كنم و خودم و خانوادهام با قطار برگردیم.
میخواهیم چند نمونه از كلماتی را كه در كودكی، اشتباه تلفظ میكردید نام ببرید.
من هنوز هم خیلی از كلمات را اشتباه میگویم. (خنده)
میخواهیم شما یك راه صحیح برای ثروتمند شدن را به ما یاد بدهید.
این سوال را خیلیها از من میپرسند. من چیزی بلد نیستم. چه بگویم؟ اینها فكر میكنند حالا كه یك تكه زمین یا یك مقدار پول بیشتر دارم، دیگر عقل كُلّم. در صورتی كه اصلاً این جوری نیست. شاید من صدی ده آنهایی كه سوال میكنند، شعور نداشته باشم. این ثروت را خدا صلاح دانسته و به من داده. نقش اساسی را فقط خدا داشته و تلاش من فقط وسیله بودهاست.
یك پیغام برای انسانهایی كه 100 سال بعد آن را میخوانند، بدهید.
انسان باید همهچیز را از خدا بخواهد نه كسی دیگر. خدا مفتی میدهد. نه بهره میگیرد و نه قرض میدهد. هر چه بخواهید، خدا میدهد. هر چه بخواهید.
آیا تا به حال سرِّ شما فاش شده؟
نه.
یك تجربهی مفید برای انتقال به دیگران.
هر چه خدا بخواهد، انجام میشود و ما نمیتوانیم چیزی را تغییر بدهیم.
این چیزی كه در دستتان است و با آن بازی میكنید چه نام دارد؟
موم. دستهایم درد میكرد. دكتر گفت كه موم بگیر تو دستت و با انگشتانت فشارش بده تا كم كم درد دستهایت خوب شود.
آیا تا به حال حرفی زدهاید كه از گفتنش پشیمان شده باشید؟
بله. مثلاً بعد از این كه به كسی فحش دادهام پشیمان شدهام.
آیا تاكنون ناامید شدهاید؟
نه.
رابطهی شما با خدا چهگونه است؟
خیلی نزدیك. شاید باورتان نشود.
استعدادهای خود را ذكر كنید.
شناخت سنگ، سنگتراشی و ساختمانسازی.
دیشب خواب هم دیدید؟
نه.
كدام یك از خوابهایتان را به خاطر دارید؟
من معمولاً در خواب، كف پاهایم را به زمین میكوبم. اوج میگیرم، به آسمان پرواز میكنم و به هر جا كه دلم میخواهد، میروم. آنقدر از این خوابها دیدهام كه گاهی اوقات باورم میشود كه در بیداری هم میتوانم این گونه پرواز كنم. مثلاً ممكن است به همین خیال، خودم را از پشتبام به زمین پرتاب كنم.
الآن راحتتر مدرسه میسازید یا قبل؟
قبلاً وارد نبودیم. حالا بلد شدهایم كه چهگونه بسازیم. اوایل كه در اصفهان مدرسه میساختیم، خیلی اذیتمان كردند. بیچاره شدیم. در به در دنبال سیمان میگشتیم، ولی مسئولان به جای هم كاری، هر یك ما را به دیگری پاس میدادند. اما الآن راه افتادهایم و به اصطلاح قلق كار را یاد گرفتهایم.
آیا تا به حال به كسی متلك گفتهاید؟
بله. ما هم آدمیم دیگه. (خنده)
می شود به ما بگویید به چه چیزی بد عادت هستید؟
بله. گاهی اوقات سیگار میكشم.
فكر میكنید شانس چهقدر در موفقیت افراد سهم دارد؟
راستش من اصلاً شانس را قبول ندارم.
چهقدر حاضرید برای عطر پول خرج كنید؟
اگر از عطری خوشم بیاید، هر قدر هم كه گران باشد، آن را میخرم.
معمولاً چهقدر گل میخرید؟
خیلی. معمولاً هر وقت بخواهیم دیدن كسی برویم، به جای كمپوت و شیرینی، گل میخریم.
آدم خیال بافی هستید؟
خیر.
برای نعمت سلامتی چهقدر میتوان قیمت گذاشت؟
بی نهایت. قیمت ندارد.
آراستگی ظاهر چهقدر برای شما مهم است؟
خیلی. چون لباسهایم همیشه تمیز است.
نظرتان را در مورد این كلمات بگویید: ثروت، قدرت، اعتیاد.
ثروت اگر از راه حلال به دست آید چیز خوبی است.
در مورد قدرت هم باید بگویم كه اگر بتوان به وسیلهی آن كارهای خیر را ترویج كرد، خوب است. اما در مورد اعتیاد، فقط همین را میتوانم بگویم كه یك بلای خانمانسوز است.
آیا تاكنون مشاهده كردهاید كه مردم در خیابان شما را با دست به یك دیگر نشان دهند؟
بله.
در این مواقع چه احساسی به شما دست میدهد؟
پیش خودم میگویم، مگر من چه كار كردهام كه اینها اینگونه برخورد میكنند؟ من كه كاری انجام ندادهام. این خداست كه به بنده توفیق دادهاست.
آیا تا حالا در مجلس ختم كسی كه از او بدتان میآمده، شركت كردهاید؟
بله.
وقتی خبر خودكشی كسی را میشنوید، چه احساسی به شما دست میدهد؟
خیلی ناراحت میشوم. من فكر میكنم چنین كسی دیوانه بودهاست. وگرنه آدم عاقل دست به این كار نمیزند.
آقای داورپناه! تا به حال عاشق شدهاید!
همهی عمرم را عاشق بودهام.
عاشق چه كسی بودهاید؟
عاشق خداوند و همهی زیباییها.
نظر شما دربارهی عشقهای مجازی چیست؟
اعشقهایی كز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بودب
آیا تا به حال در عشق شكست خوردهاید؟
خیر.
به چه كسی عاشق میگویند؟
كسی كه چیزی را دوست دارد و شب و روز برای رسیدن به آن تلاش میكند.
آیا در حال حاضر كه با شما گفتوگو میكنیم، راحت هستید؟
خیلی راحتم. هیچ مشكلی ندارم.
آرامش دارید؟
بله.
خسته كه نشدید؟
خیر.
می خواهیم بدانیم به نظر شما، به چه آدمی باكلاس میگویند؟
ممكن است خیلیها به انسانهای شیكپوش، خوشصحبت و مؤدب، باكلاس بگویند. من به آدم خوشقول، منظم و كسی كه هیچگاه به خاطر اشتباهاتش مجبور به عذرخواهی نمیشود، باكلاس میگویم.
امضای شما تا كی اعتبار دارد؟
تا وقتی زنده هستم، امضایم معتبر است. تا همین الآن كه خدمتتان هستم، هیچ یك از چكهایم برگشت نخورده است. به قدری برای امضایم ارزش قایلم كه اگر لازم بشود، فرش، مبل و تمام زندگیام را به پایش میفروشم.
اگر بخواهید به منزل كسی بروید، سرزده میروید یا از قبل هماهنگ میكنید؟
تلفن میزنم و بعد میروم. چون به قول معروف:
اسرزده داخل مشو، میكده حمام نیستب
آیا تا به حال، از خانهی شما سرقت شدهاست؟
بله. منتهی سرقتهای جزیی.
یك نمونه از آن سرقتها...
وقتی مشغول ساختن همین خانه بودیم، شخصی آمد و وانمود كرد دستشویی دارد. من هم او را راهنمایی كردم كه به گوشهی حیاط برود. خودم هم پیش معمار و كارگرها ماندم. مدتی طول كشید. دیدم از آن فرد خبری نشد. رفتم دیدم كت بسیار قشنگم را كه تازگی از فرانسه آورده بودم، با پولهای داخل جیبش و گواهینامهام را دزدیده و فرار كردهاست.
آیا شما خوش سلیقهاید؟
(خنده). مگر كسی هم هست كه بگوید من بدسلیقهام؟
بیماری خاصی دارید؟
خیر.
2 بار گزیده شدن از یك سوراخ را تجربه كردهاید؟
بله. مثلاً یك نفر كه چند بار مالم را خورده بود، باز هم رفتم و با او معامله كردم. باورم نمیشد كه او بتواند به این راحتی، حقم را بخورد. اصلاً تصور این كه كسی پول مردم را بالا بكشد، برایم دشوار بود.
یك نمونه از ابتكارهایتان را برای ما بگویید.
وقتی سنگ را ورقورق میكنند، قسمت پشت آن را كه طبیعی است، دور میریزند و استفاده نمیكنند. در 20 متری فرزانه چند تا سنگبری وجود دارد. من ضایعات آنها را جمعآوری كردم و همه را در نمای سنگبری زاگرس به صورت شطرنجی كار كردم. وقتی همكارانم نتیجهی كار را دیدند خیلی تعجب كردند. چون از چیزهایی كه آنها پول میدادند كارگرها آنها را جمع كنند و بیرون بریزند، من به بهترین شكل استفاده كرده بودم.
آیا اتفاق افتاده كه كسی را نفرین كنید؟
4 نفر از كسانی را كه مالم را خوردهاند نفرین كردهام و هر 4 نفر، تصادف كرده و مردهاند.
آیا وجود شما مفید است!
این را باید دیگران بگویند.
بزرگترین نعمتی كه خدا به شما داده، چیست؟
پدر خوب و همسر شایسته.
بزرگترین تصمیم شما در زندگی چه بوده؟
اقدام به مدرسهسازی.
بزرگترین افتخار شما چیست؟
این كه تا به حال، به كسی بدقولی نكردهام.
زیباترین لحظهی زندگی شما چه زمانی است؟
زمانی كه با خانمم مشكلی نداشته باشم و ایشان از من راضی باشد.
پرخرجترین سفر تان؟
سفر به مكه.
بهترین سفری كه انجام دادهاید؟
سفر به روسیه.
دلیل این انتخاب.
جاهای دیدنی زیاد دارد.
از میان شهرهای ایران، كدام شهرها را گشتهاید؟
تقریباً به همه جا غیر از آذربایجان رفتهام.
مسافرتهای خارج از كشور هم زیاد رفتهاید، نه؟
بله. بسیاری از كشورها را از نزدیك دیدهام.
نظرتان در مورد ایران چیست؟
ایران از هر لحاظ كشور ثروتمندی است. برای همین هم هست كه دنیای غرب با ما درگیری دارد. چون اگر 10 سال ما را رها كنند، رقیبشان میشویم. غیر از منافع طبیعی، ملت ایران از لحاظ علمو ایمان هم نمونه هستند. امام خمینی؟ره؟ با كمك همین مردم توی گوش غربیها زد. آنها خیلی ناراحت اند. چون دوست دارند یكی مثل شاه بالای سر مردم باشد. غربیها چشم ندارند پیشرفت ما را ببینند.
ركترین جملهای كه شنیدید، چه بود؟
60 - 50 سال پیش، من در پل رومی شاگرد بابام بودم. آقایی بود به نام نیكپی. شیرازی بود. ساختمانش را ما سنگكاری كرده بودیم. رفتیم جلوی خانهاش تا پولمان را بگیریم. نجار، گچكار، سیمانكار و آهنگر هم آمده بودند تا اجرتشان را بگیرند. همگی ایستاده بودیم كه نیكپی با ماشین مدل بالایش رسید. خیلی گردنكلفت بود. درباری بود. كسی بود كه شهردار تهران را با چاقو زده بود و خودش جای او نشسته بود. آمد از سیمانكار پرسید: ابرای چی اومدی؟ب
- ا اومدم ببینم كارم عیبی نداره؟ب
- نه.
به نجار گفت: اتو اومدی برای چی؟ب
- قربان اومدم. ببینم درها كج نشده؟ب
- نه. اگر درها كج میشد كه خبرت میكردم.
همه را یكی یكی رد كرد. به بابام كه خیلی آدم باهوش و حسابگری بود، گفت: ااوستا بیا توب رفتیم تو. سه تا چایی آورد. یكی من، یكی بابام و یكی خودش. بعد از این كه چایی را خوردیم، گفت: ااوستا نه بیا و نه برو. یك قران از پولت را نمیدهم.ب ما هم پاشدیم و آمدیم.
بهترین تشویقی كه شدید، كدام بود؟
وقتی بچه بودم، یك بار پدرم من را زد. اما من دستش را ماچ كردم. در مقابل، او رفت و برایم یك گیوهی ملكی خرید. خیلی خوشحال شدم.
بیشترین كتك را از چه كسی خوردهاید؟
داداشم خیلی مرا میزد.
بدترین كتكی كه خوردید، چه بود؟
وقتی نوجوان بودم، با چند نفر از دوستانم در اصفهان راه میرفتیم و شعر میخواندیم. 3-2 تا از این سبیلكلفتها آمدند و گفتند: اچرا این شعرها را میخوانید؟ب بعدش كلی ما را زدند.
به نظر شما، بهترین اختراع بشر چیست؟
برق.
به نظر شما بهترین آدم روی كرهی زمین كیست؟ البته بعد از آقا امامزمان؟عج؟ كه به اعتقاد ما، در حال حاضر، سرور انسانها و شریفترین آنها میباشند.
من فكر میكنم رهبرمان باشد. من به ایشان ایمان دارم. انسان پاك و نجیبی است. من با یكی از بستگان ایشان در امارات آشنایی دارم. او میگفت: اموكتی كه 30 سال پیش در منزل رهبر بود، الآن هم هست.ب اگر مقام معظم رهبری نبود، شاید دستکم 5-4 كودتای نظامی میشد و آدمهای زیادی كشته میشدند.
راحتترین پولی كه به دستتان رسید، كدام بود؟
ما بعد از ازدواج، در خانهی پدر همسرم زندگی میكردیم. 40 روز پس از ازدواج، پدر همسرم فوت كرد و بخشی از خانه به همسرم ارث رسید. ما سهم خودمان را فروختیم و سرمایه كردیم. این پول، راحتترین مالی بود كه گیرم آمد.
سختترین شغل به نظر شما كدام است؟
الآن مشكلترین كار، رانندگی است ولی قبلاً، سنگتراشی بود. حتی از مقنیگری هم سختتر بود.
یك مقدار از سختیهایش برای ما بگویید.
قدیمها ابزار و وسایل نبود. ما باید سنگی را كه اندازهی هیكلمان بود، كول میكردیم و میبردیم. بعدش با كلنگ به سر و كمرش میزدیم تا برآمدگیهایش را تخت كنیم. صاف كنیم. خون از پشت دست ما همینطور میریخت. چارهای هم نبود.
زندگی آبرومندانه به چه زندگیای میگویند؟
زندگی آبرومندانه این است كه آدم برود كار بكند. قشنگ، بیاید خانه. با خانوادهاش، با خانمش، با بچههایش به خوبی و خوشی زندگی كند. این را میگویند زندگی آبرومندانه.
می خواهیم بدانیم در دوران كودكی، چه جور بچهای بودید؟ آیا اتفاق افتاد كه شیشهی همسایه را بشكنید؟
نه. من اصلاً بچهی شری نبودم. از 5 سالگی، گوسفندهای فامیل مادرم را به صحرا میبردم تا آنها هم یك تكه نان و پنیری به ما بدهند.
شما خدمتكار ندارید تا این كارها را انجام بدهد؟
نه. كسی را نداریم كه كمكمان بكند. من هستم و خانمم. ظرفها و استكانها را هم گاهی من میشویم.
یكی از بازیهای دوران كودكی را نام ببرید.
پلاچفتك كه امروزه به آن الك دولك میگویند.
یك خاطره از دوران كودكی برای ما تعریف كنید.
عرض كنم خدمتتان كه ما بچه بودیم، با خواهرمان رفته بودیم نان قرض بگیریم. خیلی مخفیانه این كار را انجام دادیم تا كسی نفهمد. خواهرم به من گفت: اقایم كن كسی نبینه نون جو گرفتیم. مواظب باش كه آبرومون نره.ب
به نظر شما چرا جوانها به سختی ازدواج میكنند؟
ازدواج خرج دارد. زن و بچه پول میخواهد. جوانها هم مثل قدیم تن به كار نمیدهند. میخواهند كار نكرده، پولدار بشوند. این است كه مشكل روی مشكل درست میشود.
بهترین حرفی كه همسرتان به شما زده، چه بوده؟
این كه بدیهای دیگران را ببخشم.
شما چند جا خواستگاری رفتید تا موفق به ازدواج شدید؟
یك جا.
همسرتان را چهگونه انتخاب كردید؟ فامیل بودید یا غریبه؟
ایشان را پدرم انتخاب كرد. ما آن زمان در میدان شوش، خیابان سبزجم، مستأجر پدر همسرم بودیم. او كارخانهی پتوبافی داشت. پتوهای ژاندارمری را میزد. ما هم سنگتراش بودیم. پدرم به من میگفت: ابیا دختر صاحبخانه را بگیر. دختر خوبیه.ب من هم بدون این كه دختر را ببینم، حرف پدرم را گوش كردم. الآن هم خیلی راضی هستم. فكر میكنم همسرم در دنیا لنگه نداشته باشد.
به نظر شما، بهترین اختراع بشر چیست؟
برق.
به نظر شما بهترین آدم روی كرهی زمین كیست؟ البته بعد از آقا امامزمان؟عج؟ كه به اعتقاد ما، در حال حاضر، سرور انسانها و شریفترین آنها میباشند.
من فكر میكنم رهبرمان باشد. من به ایشان ایمان دارم. انسان پاك و نجیبی است. من با یكی از بستگان ایشان در امارات آشنایی دارم. او میگفت: اموكتی كه 30 سال پیش در منزل رهبر بود، الآن هم هست.ب اگر مقام معظم رهبری نبود، شاید دستکم 5-4 كودتای نظامی میشد و آدمهای زیادی كشته میشدند.
راحتترین پولی كه به دستتان رسید، كدام بود؟
ما بعد از ازدواج، در خانهی پدر همسرم زندگی میكردیم. 40 روز پس از ازدواج، پدر همسرم فوت كرد و بخشی از خانه به همسرم ارث رسید. ما سهم خودمان را فروختیم و سرمایه كردیم. این پول، راحتترین مالی بود كه گیرم آمد.
سختترین شغل به نظر شما كدام است؟
الآن مشكلترین كار، رانندگی است ولی قبلاً، سنگتراشی بود. حتی از مقنیگری هم سختتر بود.
یك مقدار از سختیهایش برای ما بگویید.
قدیمها ابزار و وسایل نبود. ما باید سنگی را كه اندازهی هیكلمان بود، كول میكردیم و میبردیم. بعدش با كلنگ به سر و كمرش میزدیم تا برآمدگیهایش را تخت كنیم. صاف كنیم. خون از پشت دست ما همینطور میریخت. چارهای هم نبود.
زندگی آبرومندانه به چه زندگیای میگویند؟
زندگی آبرومندانه این است كه آدم برود كار بكند. قشنگ، بیاید خانه. با خانوادهاش، با خانمش، با بچههایش به خوبی و خوشی زندگی كند. این را میگویند زندگی آبرومندانه.
می خواهیم بدانیم در دوران كودكی، چه جور بچهای بودید؟ آیا اتفاق افتاد كه شیشهی همسایه را بشكنید؟
نه. من اصلاً بچهی شری نبودم. از 5 سالگی، گوسفندهای فامیل مادرم را به صحرا میبردم تا آنها هم یك تكه نان و پنیری به ما بدهند.
شما خدمتكار ندارید تا این كارها را انجام بدهد؟
نه. كسی را نداریم كه كمكمان بكند. من هستم و خانمم. ظرفها و استكانها را هم گاهی من میشویم.
یكی از بازیهای دوران كودكی را نام ببرید.
پلاچفتك كه امروزه به آن الك دولك میگویند.
یك خاطره از دوران كودكی برای ما تعریف كنید.
عرض كنم خدمتتان كه ما بچه بودیم، با خواهرمان رفته بودیم نان قرض بگیریم. خیلی مخفیانه این كار را انجام دادیم تا كسی نفهمد. خواهرم به من گفت: اقایم كن كسی نبینه نون جو گرفتیم. مواظب باش كه آبرومون نره.ب
به نظر شما چرا جوانها به سختی ازدواج میكنند؟
ازدواج خرج دارد. زن و بچه پول میخواهد. جوانها هم مثل قدیم تن به كار نمیدهند. میخواهند كار نكرده، پولدار بشوند. این است كه مشكل روی مشكل درست میشود.
بهترین حرفی كه همسرتان به شما زده، چه بوده؟
این كه بدیهای دیگران را ببخشم.
شما چند جا خواستگاری رفتید تا موفق به ازدواج شدید؟
یك جا.
همسرتان را چهگونه انتخاب كردید؟ فامیل بودید یا غریبه؟
ایشان را پدرم انتخاب كرد. ما آن زمان در میدان شوش، خیابان سبزجم، مستأجر پدر همسرم بودیم. او كارخانهی پتوبافی داشت. پتوهای ژاندارمری را میزد. ما هم سنگتراش بودیم. پدرم به من میگفت: ابیا دختر صاحبخانه را بگیر. دختر خوبیه.ب من هم بدون این كه دختر را ببینم، حرف پدرم را گوش كردم. الآن هم خیلی راضی هستم. فكر میكنم همسرم در دنیا لنگه نداشته باشد.
آیا تا به حال با همسرتان حرفتان شده؟
زیاد. هر روز به من میگوید كه برای بچهها این كار را بكن، آن كار را بكن. من میگویم: ابچه كه نیستند. كوچكترینشان 27 سالشه. ولم كن دیگر.ب دعوای ما بر سر اولاد است.
فكر میكنید ایشان چهقدر شما را میشناسد؟
شاید بیشتر از خودم من را میشناسد.
آیا ایشان از میزان درآمد شما آگاهی دارد؟
من خودم هم اطلاع ندارم. باور كن. چه برسد به خانمم. نه. اصلاً كاری به این كارها ندارد.
مهریهی همسرتان چهقدر است؟
4 هزار تومان.
مهریه عروسانتان چهقدر است؟
نمیدانم. پسرها خودشون رفتند زن گرفتند. من خبر ندارم.
آیا تا به حال اتفاق افتاده كه غذای همسرتان بسوزد؟
بله.
واكنش شما چه بوده؟ آیا ایشان را دعوا كردهاید؟
نه. هیچوقت. دعوا زیاد میكنیم، اما سر غذا نه. سر اولاد. فقط همین. وگرنه ما كوچكترین اختلافی نداریم.
نکتهی زندگی چیست؟
این كه انسان بداند دنیا جای راحتی و آسایش نیست.
آیا تا به حال رأی دادهاید؟
بله. مگر میشود آدم رأی ندهد.
آخرین بار كی بود؟
انتخابات ریاست جمهوری.
هدف شما از شركت در انتخابات چیست؟
من كشورم را دوست دارم. به نظر من، هیچ حكومتی بهتر از اینها نیست. اینها خیلی خوب كار كردند. خیلی تو روی آمریكا ایستادند. خیلی مهم است. خیلی ارزش دارد برای من. شوخی بردار نیست. ما الآن داریم اتم میسازیم. آخر آمریكا كیست كه به ما بگوید این كارو بكن و اون كار رو نكن؟ اینها خیلی خوب كار كردند. همه جا دارند پل میزنند. همه جا اتوبان میزنند. راه آهن میكشند. لولهی آب میكشند. لولهی گاز میكشند. برق میكشند. سد میزنند. سیلو درست میكنند. این كارها را من دارم میبینم. مگر من بچهام؟ 70 سالم است. خدا شاهد است كشور پوكیده بود، دادند دست اینها. خیلی خوب كار كردند. شاه آدم بیعرضهای بود. عقبماندگیهای ایران بهخاطر كارهای اوست. چون شاه برای ایران كار نكرد. من كسی را دوست دارم كه برای ایران كار بكند. هر كسی میخواهد باشد، باشد. عمامه داشته باشد، باشد. كلاه داشته باشد، باشد. هر كسی میخواهد باشد. من او را قبول دارم.
اهل تعارف هم هستید؟
بدم میآید. اصلاً تعارفی نیستم.
اهل شوخی كردن هستید؟
خیلی زیاد.
تا حالا استخاره نكردهاید؟
نه. من استخاره نمیكنم.
اهل آواز خواندن هستید؟
بله.
چه چیزهایی میخوانید؟
شعرهای مولانا مثل:
امرغ باغ ملكوتم نیم از عالم خاك
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنمب
شما به اسپند دود كردن اعتقاد دارید؟
بله. خیلی. ما هر روز اسپند دود میكنیم. هم ضدعفونی میكند، هم چشم بد را دور میكند.
آخرین بار كی سوار هواپیما شدید؟
15-10 روز پیش.
آخرین بار كی سوار اتوبوس شدید؟ اصلاً سوار اتوبوس میشوید؟
بله. من خیلی وقتها كه میخواهم بروم بازار، چون خط ویژه است، سوار اتوبوس میشوم. بلیطش هم الآن توی جیبم است. آدم توی مردم باشد خوب است.
آخرین گیاهی كه با دست خودتان كاشتید، چه بود؟
گل پامچال كه با خانمم در باغچه كاشتیم. این را هم بگویم كه ما هر سال 300-200 اصله درخت در ساری میكاریم.
آخرین بار كی عكس گرفتید؟
شاید 4-3 ماه پیش بود.
آخرین بار به چه كسی و برای چه خیلی اصرار كردید؟
به مهندس بوربور برای پیگیری كار بنیاد.
آخرین بار كی برای فرزندانتان جشن تولد گرفتید؟
من جشن تولد نمیگیرم. اصلاً خودم نمیدانم كی به دنیا آمدهام. بچهها میگیرند، اما من نمیروم.
آخرین بار كدام یك از وسایل خانه خراب شد؟
شب عید، كابلی كه از خیابان به خانهی ما میآمد، قطع شده بود و یك هفته برق ما 2 فاز بود. هر كسی را كه میآوردیم، سر در نمیآورد. 3 تا از موتورهای 3 فاز ما سوخت. تا این كه زنگ زدیم به ادارهی برق و آنها آمدند دیدند برق از خیابان قطع شده. خلاصه، شب عید به ما خیلی سخت گذشت.
اولین عكس را در چند سالگی گرفتید؟
15سالگی.
در زمانی كه شرایط مالی مناسبی نداشتید، آیا اتفاق افتاد كه برای عكس گرفتن، از كسی لباس قرض بگیرید؟
نه. خود عكاسیها لباس داشتند و میپوشیدیم. اما برای عروسی یا عزا، از دوستان و آشنایان شلوار میگرفتیم. بعد از این كه به تهران آمدم، اگر میخواستم جایی بروم، شلوار پدرم را كوچك میكردم و میپوشیدم. الآن هم یك كمی خیاطی بلدم و هر وقت پیراهن یا شلوارم نیاز به دوختن پیدا میكند، خودم این كار را انجام میدهم.
از كی پولدار شدید و دیگر شلوار قرض نگرفتید؟
21 سالگی.
اولین دستمزدی كه گرفتید، بابت چه كاری بود؟
اولش، گیوهدوزی و پینهدوزی میكردم و شاگرد دامادمان بودم. هفتهای 2 تومان مزد میگرفتم.
اولین بار به چه كسی كمك مالی كردید؟
همین 2 تومانی را كه میگرفتم، 5 زارش را میدادم به سید نابینایی در محلهمان به نام آسیدا.
پس از آن اول اهل كار خیر بودید.
همیشه. همیشه.
آیا اتفاق افتاده كه تمام داراییتان را ببخشید؟
بله. یك بار فامیلم دخترش را میخواست عمل كند. تمام هست و نیست من 16 هزار تومان بود. همهاش را دادم رفت دخترش را عمل كرد.
اولین سفری كه رفتید به كجا بود؟
از سهده رفتم به زینبیهی اصفهان كه زیارتگاه بود. آن جا خیلی برایم عجیب بود.
چرا؟
چراغانی بود. من آدم دهاتی بودم و چراغانی ندیده بودم.
اولین بار كی تعجب را تجربه كردید؟
نوجوان بودم. با بابام رفته بودم كنار سیوسه پل. مجسمهی رضاخان را بالای سیوسه پل دیدم. خیلی تعجب كردم. فكر كردم زنده است. به بابام گفتم: ابابا! این چه جوری رفته بالا؟ با نردبان رفته بالا؟ب بابام گفت: ااین رفته بالا. ولی یه روزی پدرش میسوزه و میآید پایین.ب بابام خیلی با شعور بود. او حدس میزد كه روزی رضاخان سقوط كند.
به شما توضیح نداد كه این واقعی نیست و مجسمه است؟
چرا. گفت كه اینها آهنی هستند.
اولینبار كی از ته دل شادمان شدید؟
تازه عروسی كرده بودیم. یك روز قبل از عید بود. از یكی از بستگان هزار تومان میخواستم، اما نداده بود. رفتم كنار كارگاه ایستادم. یك ماشینسواری مشكی آمد و گفت: ااین سنگها را میفروشی؟ب گفتم: ابله.ب گفت: امتری چند؟ب گفتم: ا20 تومانب. گفت: ابیا سوار شوب سوار شدم. ماشینش از این شورلت مشكیهای آمریكایی بود. من را برد تهران پارس. دو تا خانه را نشان داد. گفت: ااین جاست. این هم آدرسشه.ب گفتم: اباشه.ب ظهر شد. من را برد خانهاش سهراه شكوفه، دروازه دولاب. بعد از ناهار، 4 تا هزاری تضمینی به من داد. نه امضایی گرفت و نه رسیدی. خداحافظی كردم و برگشتم. تا 12 شب، 5-4 سرویس سنگها را بار كردم و بردم سر كار. فردای آن روز، 150 تومان دادم و یك دست مبل لهستانی برای خانه خریدم. از این به بعد بود كه كارم رونق گرفت.
اولینبار كی احساس كردید كه پیر شدهاید؟
هیچوقت. هنوزم كه هنوز است، فكر میكنم با 40 سال پیش تفاوت نكردهام.
اگر بچههای مدرسههایی كه میسازید، از شما درباره ویژگیهای دوست خوب بپرسند، چه جوابی میدهید؟
دوست خوب كسی است كه اگر دوستش خواست كار خلافی بكند، جلوی او را بگیرد و بگوید كار درستی نیست. دوست خوب، دوستش را به كارهای خوب تشویق میكند.
فكر میكنید چه كسی واقعاً و از ته دل شما را دوست دارد؟
خانمم.
شما چهطور؟
خانمم و بچههایم.
آیا دوستی دارید كه از زمان نوجوانی تاحالا با او بوده باشید؟
بله. آقایان غلام ماهوش و حاج حسین مزرعتی.
این آقایان الآن چه كاره هستند؟
آقای ماهوش سنگتراش بود و الآن كارخانهی سنگبری دارد. آقای مزرعتی قصاب بود و الآن بساز و بفروش است.
چند نفر از دوستان صمیمیتان را نام ببرید.
به غیر از افرادی كه اسم بردم، با آقایان مهندس بهادران، مهندس بوربور و تقی ستارهپور روابط خوبی دارم.
كدام فصل را بیشتر دوست دارید؟
بهار
شما نسبت به 10 سال پیش چه فرقی كردهاید؟
با تجربهتر و پختهتر شدهام.
فرق انسان مجرد با متأهل چیست؟
انسان متأهل، اختیاراتش كمتر است ولی آیندهنگرتر است.
برنامهی تلویزیونی مورد علاقهی شما چیست؟
اخبار و برنامههایی كه در مورد شعر و شاعری باشد.
به فوتبال هم علاقه دارید؟
خیلی كم. آنقدری كه بعضی از مردم علاقه دارند، نه.
دیروز بازی ایران و ژاپن را كه در ورزشگاه آزادی برگزار شد، دیدید؟
بله. تمامش را دیدم. خیلی خوشحال شدم.
ورزش دلخواه شما چیست؟
كشتی.
چه ورزشی را معمولاً انجام میدهید؟
نرمش صبحگاهی و ورزش مخصوصی كه دكترم در آمریكا برای درد زانوها یادم دادهاست.
گل مورد پسند شما چیست؟
همهی گلها را دوست دارم اما گل رز را بیشتر میپسندم.
شغل مورد علاقهی شما كدام است؟
سنگتراشی.
كدام ماشین برای شما دوستداشتنی است؟
تویوتا.
اگر از شما بخواهند روی یك نوزاد اسم بگذارید، كدام نام را انتخاب میكنید؟
نامهای ایرانی.
مثل خسرو، بهروز، پرویز.
بیشتر اهل حرف زدن هستید یا شنیدن؟
من بیشتر حرف میزنم اما سعی میكنم كه سخن بیهوده نگویم.ضمناً دوست ندارم كه دیگران برایم حرفهای شِرّ و ورّ بزنند. دوست دارم حرفهای خوب بزنند.
از صدای كدام خواننده بیشتر خوشتان میآید؟
شجریان.
كدام روز هفته را بیشتر دوست دارید؟
همهی روزها را دوست دارم.
از كدام شهر بیشتر خوشتان میآید؟
اصفهان.
از بین شهرت، ثروت و قدرت در دوران جوانی كدام یك برای شما جذابیت بیشتری داشت؟
دوست داشتم پولدار بشوم.
فكر میكنید سربالاییهای زندگی بیشتر است یا سراشیبیهایش؟
اگر آدم صبر و تحمل كند، سختیها میگذرد و به راحتیها میرسد.
شما بیشتر از همه به چه كسی تلفن میزنید؟
من به هیچ كس تلفن نمیزنم مگر برای كار باشد.
هنوز خیلی از سوالهای باقی مانده، اما فكر میكنم خسته شده باشید.
بله. یك كمی.
من میروم این نوارها را پیاده میكنم و سوالها و جوابها را تنظیم میكنم. اگر به حد كفایت بود كه هیچ، وگرنه باز هم مزاحم میشوم و سئوالهای تكمیلی را میپرسم.
من در خدمت شما هستم.
این گفتوگو در سال 1390 انجام شدهاست.