انقلاب اسلامی ایران تازه پیروز شده بود که محمدتقی داورپناه، سوار بر هواپیما از آمریکا به سمت اروپا پرواز میکرد. غم، چهرهاش را برافروخته بود. مردم کشورش تازه طعم آزادی را چشیده بودند و به استقلال رسیده بودند، اما پذیرش این آزادی برای آنانی که خود ادعای آزادی داشتند، سخت بود. به همین خاطر دست به دسیسه میزدند و چشم نداشتند که رفاه و پیشرفت مردم ایران را ببینند. با خود میاندیشید: «بدخواهان و حسودان هميشه هستند. حتي اگر كسي اهل دروغ و ريا باشد، هستند كساني كه بخواهند به اين حيله و فكرها حسادت كنند؛ چه رسد به اينكه شخصي با تلاش و كوشش و صداقت خود نامش را مطرح كند. در اين موقع است كه چشمتنگان و كوردلان با حسادتهايشان در زندگي او سنگاندازي ميكنند و به دنبال اين هستند كه آن شخص موفق را به زمين بزنند تا كسي را بالاتر از خود نبينند، اما هميشه مكر آنها نصيب خودشان است؛ چون نميدانند كه اگر خدا بخواهد كسي را به عزت برساند، هيچ ارادهاي نميتواند جلودار آن باشد.»
ميگويند خدا يك بار خيلي ميخندد. زماني كه قصد ميكند كسي را بالا ببرد و ديگران تلاش ميكنند كه مانع پيشرفت او شوند، خدا از ته دل به ناداني بندگانش ميخندد و هر حيلهي آنها را به خودشان باز ميگرداند. درست مثل محمدتقي داورپناه كه خدا قصد كرد تا او را از فقر نجات دهد و هيچ نيرويي نتوانست مانع پيشرفتهاي مالي و كاري او باشد. مانند چند سال قبل كه او مأمور شد تا سنگهای عمران و احداث جزيرهي كيش را تأمين كند و سود سرشاري از اين قرارداد نصيبش شود، بدخواهانش هر چه كردند نتوانستند مانع انجام اين قرارداد شوند.
محمدتقي، براساس صداقت و همچنين اعتقادي كه به نان حلال داشت، منصفانهترين قيمت ممكن را براي سنگهايش قرار داد؛ در برخي موارد حتي نصف قيمت رقيبانش. همين امر عاملي شد تا عدهاي زير پای رئيس سازمان عمران كيش بنشينند كه حتماً «كاسهاي زير نيمكاسهاي هست». «منصف» رئيس این سازمان، خواهرزادهي «اعلم» وزير دربار بود. آنقدر اين دسيسهها را شنيد كه شك كرد، «نكند راست ميگويند؟» محمدتقي را به دفترش احضار کرد و علت را جويا شد. محمدتقي ترفندها و شیوههاي کاری خود در بستهبندي و برش سنگ و هزينههاي حمل و نقل آن را دقيق و مو به مو توضيح داد و البته به زبان نياورد كه او به دنبال مالاندوزي و زیادهخواهی نيست و از قراردادش با سازمان عمران کیش سود مناسب را ميبرد؛ اما وقتي چگونگي كارش را توضيح ميداد. همه حاضران در جلسه فهميدند كه با انسان شريفي مواجه هستند كه حاضر نيست براي درآمدش و افزايش آن دست به هر كاري بزند. او بدون آنكه رشوهاي به كسي بدهد قرارداد مناسبي امضا كرده بود و بدون دوز و كلك كارهايش را پيش ميبرد.
محمدتقي داورپناه، حالا مسافر پرواز نیویورک ـ پاریس، خاطرات مربوط به پروژهي عمران كيش را در ذهن مرور ميكرد. به دنبال هضم معناي واژهي صداقت بود. پيش خود ميگفت كه هميشه با صداقت جلو رفتهام، اما چرا بعضیها توانايي درك راستگویی كسي را ندارند. با خود ميگفت كه همه مخلوق خدا هستند و اوست كه بر اعمال بندگانش نظارت دارد. پس چرا عدهاي بدون واهمه از خدا، پستي و رذالت را جايگزين راستي و صداقت ميكنند؟
به سفرهايي كه به كشورهاي مختلف كرده بود، ميانديشيد. او به چشم خود ديده بود كه هرچه در مردم و گروهي از آنها دغلكاري بيشتري وجود داشته باشد، ادعاي پاكي بيشتري ميكنند. او نقض حقوق بشر را در كشورهاي سرمايهداري حس كرده بود و از اينكه ميديد همين كشورها به اسم حقوق بشر، ملتها و باورها و اعتقاد آنها را زير پا لِه ميكنند، احساس دلمردگي ميكرد. از اينكه ميديد مردم كشورش به خاطر صداقتي كه دارند، متهم به اقدامهای دور از شأن ميشوند ـ كه در همان كشورهاي سرمايهداري موج ميزند ـ افسوس ميخورد.
به دنبال کشف رابطه بين تهمتهاي سرمايهداران متصل به دربار هنگام تأمين سنگهاي جزيرهي كيش به او با تهمتهايي بود كه كشورهاي سرمايهداري به مردم كشورهاي آزاد و مستقل ميزدند.
وقتي از پلهها هواپيما پايين آمد و پايش را روي باند فرودگاه «شارل دو گل» پاريس گذاشت، لبخندهاي مصنوعي مردمي را ديد كه پشت نقاب دوستانهشان صورتي سرد و بیروح دارند كه آزادي ملتي را برنميتابند و هيچگاه نميخواهند مردمان سرزمين ديگري بالاتر از آنها بايستند. اين صورتكها را ديد و به آسمان شرق نگاه كرد و با خود گفت: «توكل به خدا!»