نمي دانم تا به حال اين شعر را شنيدهايد يا نه:
چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت،
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند
در هر صورت، زندگي محمد تقي داورپناه مصداق كاملي است از شعر ياد شده.
آيا شكل گيري شخصيت اين فرد در ازل به گونهاي بوده است كه همه از او به نيكي ياد ميكنند؟ يا: آموختههايش در طول ساليان، او را در رديف امردان نيكب جاي داده است؟
براي رسيدن به اين جايگاه ببايد اوارسته بود.
پس، با اين مرد وارسته بيش از پيش آشنا شويم.
گفت وگويي كه در زير به نظر شما ميرسد، در تاريخ بيست و هشتم بهمن ماه 1383 با آقاي مهندس حبيب الله بوربور، در دفتر کارش در معاونت عمرانی بنیاد شهید و امور ایثارگران انجام شده و پیش از این در جلد اول این کتاب چاپ شده است. اگرچه شاید به نظر میرسید بهتر این است که گفتوگویی جدیدتر دربارهی اقدامات مدرسهسازی آقای داورپناه با مهندس بوربور انجام شود، اما بازخوانی این گفتگو ما را از این اقدام بازداشت. چراکه جنس این حرفها و دلنوشتهها از نوعی نیست که در بستر زمان رنگ و بوی کهنهگی به خود گیرد.
حبیبالله بوربور در تمام دو دورهای که بهطور مستقیم مسئولیت سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور را عهدهدار بود و هم در همه سالهایی که پس از آن در سنگرهای دیگر به آبادی و آبادانی کشور مقدس اسلامی ایران فکر میکرده، همواره ارتباط وثیقی با خیّرین مدرسهساز داشته است و این ارتباط هر روز گستردهتر شده است و جای هیچگونه تعجبی نیست که همواره بخشی از کارهای هفتگی او، رتق و فتق امور خیّرین مدرسهساز باشد و هنوز هم بهترین دوران کاری خود را حضور در جهاد مقدس مدرسهسازی میداند و بس.
در اين گفتگو مهندس بوربور، درمورد تأسيس ابنياد محمدتقي داورپناه و همسرب، ميزان داراييهايي كه در اين بنياد، داورپناه سرمايه گذاري كرده اند، شخصيت اجتماعي و فرهنگي محمدتقي داورپناه وآتيهاي كه براي ماندگاري اين بنياد برنامه ريزي شده است، به طور مفصل و شفاف صحبت كرده است. مطالعهي دقيق آن را، به ساير خيّرين مدرسهسازي كه دوست دارند نهضت مدرسهسازي در اين كشور تداوم داشته باشد، پيشنهاد ميكنيم.
بديهي است اگر تعداد چنين بنيادهايي، در مملكت ما افزون شود، ديري نخواهد پاييد كه هيچ فرزند ايراني، از نعمت داشتن مدرسه و وسايل كمك آموزشي، بيبهره نخواهد ماند و روزي فراخواهد رسيد كه نعمت باسوادي و آموزش صحيح و علمي كه يكي از با ارزش ترين نعمات الهي است، در جاي جاي كشورمان رخ خواهد نمود و واژهي بي سوادي به مرور به دست فراموشي سپرده خواهد شد. ان شاءالله.
آقاي بوربور قدري درمورد نحوهي آشناييتان با آقاي داورپناه بفرماييد.
خداي را شاكريم كه ما را با آدمهايي آشنا كرد كه ميخواهند ماندگار باشند و قصد دارند ريشهي بيسوادي را خشك كنند و نهال با سواد شدن را در جاي جاي مملكت اسلاميمان برويانند.
آشنايي ما با آقاي محمدتقي داورپناه، زماني صورت گرفت كه اين حقير در سازمان نوسازي و تجهيز مدارس كشور، يكي از سازمانهاي تابعهي وزارت آموزش و پرورش، خدمت ميكردم و مسؤوليت آن سازمان را به بنده واگذار كرده بودند.
اولين جلسهاي كه او به نزد من آمد، اظهار داشت قصد دارد مدرسهسازي كند و چون در آن سال، بحث يكصدمين سال ولادت حضرت امام در سطح جامعه مطرح شده بود و عدد يكصد، تقدس خودش را به نمايش گذاشته بود، او گفت كه ميخواهد يكصد مدرسه بسازد. من گفتم كه عدد صد، عدد بسيار بزرگي براي مدرسهسازي است. آيا ميداني ساختن يكصد مدرسه، چه هزينهي هنگفتي را براي شما در پي خواهد داشت؟ پيشنهاد ميكنم شما عدد محدودتري را در نظر بگيری تا آن چه را كه نيت كردهاي، بتواني به درستي به انجام برساني.
آقاي داورپناه چه جاهايي را براي مدرسهسازي در نظر داشتند؟
آقاي داورپناه، نيتش اين بود كه براي مدارس روستايي سرمايهگذاري كند، زيرا خود او روستايي زاده بود و درد بيسوادي را همچنان با خود حمل ميكرد و بهحق ميدانست كه روستازادگان، از امكانات مدرسه و معلم و كتاب و دفتر، به اندازهي كافي بي بهره هستند. البته، حرف او براي احداث مدارس روستايي، كاملاً معقول و متين به نظر ميرسيد و اگر براي ساخت هر مدرسهي روستايي در آن زمان، چيزي بين ده تا بيست ميليون تومان قرار بود هزينه كنند، با برنامهريزي اقتصادياش ميشد يكصد مدرسهي روستايي را در كوتاهمدت ساخت و به بهرهبرداري رساند.
در آن جلسه و جلسات ديگر، ما مشكلات كاري را كه او متعهد ميشد انجام دهد، برايش مطرح و حلاجي كرديم و با محاسباتي كه كرده بود، پذيرفت به جمع خيّرين مدرسهسازي بپيوندد كه در سراسر ايران مشغول فعاليت بودند، فقط با تأكيد بر اين نكته: سرمايه گذارياش، صرف ساخت مدرسه در روستاهايي بشود كه نياز به مدرسه داشتند. خوشبختانه با تلاش و پيگيري مجدانهاي كه داورپناه به خرج داده است، تاكنون، حدود دويست دستگاه مدرسه در روستاهاي سراسر كشور، به هزينهي او ساخته شده يا در حال ساخت است و همچنان اين روند روبه رشد، ادامه دارد.
فكر تأسيس بنياد از كي شكل گرفت؟
آقاي داورپناه به مرور، به ادامهي حركت مدرسهسازياش انديشيد و فكر كرد تا در زمان حياتش، تعداد مدارسي را كه خواهد ساخت، به عدد يكهزار برساند. كه البته اين نيت خير خواهانهاي است و ما از خداوند درخواست ميكنيم تا شرايطي فراهم كند كه او، به اين نيتش دسترسي پيدا كند و به آرزويش برسد. اما، اين هم نهايت خواستهي او نبود، زيرا آدم اگر قدم در راه اجراي اعمال خير بگذارد، اين راه برايش بيانتها میشود و علاقه پيدا ميكند آنقدر پيش برود تا ببيند آخر راه به كجا ميانجامد. داورپناه كه گام در راه خير مدرسهسازي گذاشته است، در پي راهي ميگشت تا قيام قائم آل محمد(عج)،عمل خير مدرسهسازي را براي محرومان جامعه ادامه بدهد و سرانجام پس از پيگيريهاي مجدانه و مشاورههاي پيدرپي به اين نتيجه رسيد اگر بنيادي تأسيس كند كه سود حاصله از فعاليتهاي اقتصادي آن بنياد، به امر مدرسهسازي اختصاص پيدا بكند، حتي در نبود او هم، اينكار انجام خواهد شد و نيت خيري را كه در انديشه اش پرورانده، متوقف نخواهد شد. پس فكر تأسيس بنياد داورپناه، به اين صورت در ذهن او شكل گرفت.
وقتي بحث تأسيس بنياد پيش آمد و قرار شد براي آن برنامه ريزي كنيم و اساسنامه بنويسيم و هيأت مديره و هيأت امنايش را انتخاب كنيم و اين بنياد را به ثبت برسانيم، چند نفري در غياب داورپناه، پيش من آمدند و به من هشدار دادند كه: اين آقاي داورپناه، آدم خطرناكي است. مبادا به او نزديك شوي. اين نزديك شدن شما به او، براي شما خوب نيست و باعث آبروريزي شما ميشود. حالا چه كساني اين حرفها را ميزدند؟... دقيقاً آن كساني كه به آقاي داورپناه، بدهي اقتصادي داشتند و پي برده بودند كه اگر اين بنياد شكل بگيرد، از نظر شرعي و قانوني موظف ميشوند آن چه را به داورپناه بدهكار هستند، تمام و كمال به حساب بنياد تأسيس شدهي او واريز كنند. در غير اين صورت، مورد پيگيري قانوني قرار خواهند گرفت و اموالشان ضبط خواهد شد. خب، شما ببينيد، چه افرادي، براي نپرداختن ديون قانوني خودشان وجود دارند كه قصد ميكنند با آبروي خيّري بازي كنند كه تمام دار و ندارش را، در بنيادي سرمايه گذاري ميكند كه سودش، قرار است وقف مدرسهسازي براي افراد محروم جامعه شود. ببينيد اين دو، از نظر فكري و از نظر اعتقادات ديني، چه تضادي با همديگر دارند. يكي اين سر خط و آن يكي، آن سر خط. يكي در اين كفهي ترازو و آن يكي، در آن كفهي ترازو. به نظر شما، كدام يك وزينتر و با ارزشتر هستند؟
بحث ديگري كه مرا به انديشيدن و تحقيق كردن واداشت، اين بود كه آقاي داورپناه، هميشه ميگفت آن چه به عنوان ثروت به دست آورده، متعلق به همسرش است و خود داورپناه، صاحب ثروت و اندوختهي اقتصادي نيست. بنابراين، اگر قرار بود بنيادي تشكيل شود و سود آن به امر مدرسهسازي اختصاص پيدا بكند، از نظر شرعي و قانوني، بايد سرمايهگذار رضايت بدهد. يعني براي تأسيس بنياد بايد به همسر ايشان رجوع و رضايتش را جلب ميكرديم. بنابراين تصميم گرفتم با خانم داورپناه و در حضور او، تماس تلفني برقرار كنم و از ايشان بپرسم كه ثروت آقاي داورپناه، متعلق به چه كسي است؟ اين خانم محترم، در تماس تلفني، با صراحت تمام به من گفت تمامي اين سرمايهها، متعلق به شخص داورپناه است و ايشان نسبت به آن سرمايهها هيچگونه حق و حقوقي ندارند و به عنوان همسر و مادر فرزندان آقاي داورپناه، ساليان سال است كه با او زندگي كرده و زندگي ميكند و ان شاءالله زندگي خواهد كرد و تصميمگيريهاي اقتصادي، تماماً با آقاي داورپناه است. هنگامي كه من به او گفتم شما به عنوان همسر آقاي داورپناه كه سالهاست با او زندگي مشترك داشتهايد، البته داراي حق و حقوق اقتصادي هم هستيد، جملهاي گفت كه بسيار زيبنده و با ارزش بود:
امن هيچ چي نميخواهم و هيچ اختياري هم در مورد اموال، نميخواهم داشته باشم، چون هر اختياري نسبت به مال پيدا بكنم، مسؤوليت خواهم داشت و قصد ندارم مسؤوليت مال و منال، در اين دو روزهي دنيا، بر دوش من سنگيني بكند.ب
و اضافه كرد: اتا روزي كه زنده هستم، خدا روزي مرا خواهد رساند و همان روزي الهي، براي من كفايت ميكند!ب
اين ايثار و گذشت خانم آقاي داورپناه و اين بیاعتنایی به مال دنيا، از جانب او، واقعاً قابل ستايش و مثال زدني است. من افرادي را ميشناسم كه اگر به پدر يا مادر خودشان بخواهند كمكي بكنند، فرزند يا همسر آنان مانع ميشوند و در مقابل آنها، خانم داورپناه را داريم كه با صراحت تمام، در زمينهي ثروت شوهرش، خودش را صاحب هيچگونه حق و حقوقي به شمار نمي آورد! احسنت به اين چنين همسران و اين چنين مادراني. به نظر من، موفقيت محمدتقي داورپناه، در امور اقتصادي و امور خير، مرهون فداكاري، گذشت و ايثار همسرش است. بگذريم. با اين چنين تحقيقات و اتمام حجتها و بيتوجهي كردن به ياوه گوييهاي ياوه سراياني كه خود، از نظر اقتصادي مديون به محمدتقي داورپناه ميباشند، پذيرفتم براي تأسيس ابنياد محمدتقي داورپناه و همسرب و تدوين اساسنامه و مرامنامهي آن و پيشبرد مراحل قانونياش، پيگيريهاي لازم را انجام دهم تا اين بنياد به ثبت برسد و فعاليتهاي اقتصادي و فرهنگي خود را شروع كند.
مسيري كه آقاي داورپناه براي حركت خودش انتخاب كرده، در واقع مسيري است الهي كه او را به خدا، نزديك و نزديكتر ميكند. اگر مراحل قانوني اين بنياد به پايان برسد كه ان شاءالله تا يك ماه آينده چنين خواهد شد در نهايت ابنياد محمدتقي داورپناه وهمسرب جنبهي قانوني پيدا ميكند تا با قوانين حاكم بر جامعه، تعارضي نداشته باشد. شك نكنيد كه نيت مؤسس آن، ريشه كن كردن بيسوادي، نه تنها در روستاهاي ايران، بلكه در سراسر جهان خاكي است. البته، اين نيت بلندپروازانهاي است و در كوتاه مدت، به ثمر نخواهد نشست و از طرفي، فعاليت اين بنياد، بخش بسيار جزيي و اندكي از اين نيت بزرگ را ميتواند پاسخگو باشد. اما، همراهي خيّرين مدرسهساز ديگر و تأسيس بنيادهاي متعدد ديگري كه سود حاصله از سرمايهگذاريشان را به امر مدرسهسازي اختصاص خواهند داد، دسترسي به اين نيت را باور پذيرتر و آسانتر خواهد كرد.
در اينجا بيمناسبت نميدانم از تمام مردم ايران و جهان، كه دغدغهي بي سوادي و كمسوادي كساني را دارند كه امكانات با سواد شدن در اختيارشان قرار داده نشده است، دعوت كنم با تشكيل گروهها و مؤسسات و بنيادهايي نظير ابنياد محمدتقي داورپناه و همسرب راهي را برگزينند كه به ريشه كن شدن بيسوادي و بيفرهنگي از كرهي خاكي خواهد انجاميد. البته به خوبي ميدانم شروع كردن اين چنين كارهايي، سخت به نظر ميرسد، اما، به نتيجه رساندن آن راحت و تداوم آن بسيار آسان و قابل دسترسي است و... در ارتباط با اين بنياد، بايد عرض كنم دوستاني كه عضو هيأت مديره يا اعضاي هيأت امناي آن هستند، عزم و اراده كرده اند تا با همكاري خود آقاي داورپناه اين مسيري را كه برگزيدهاند، هموارتر كنند و موانع را، با قدرت هرچه بيشتر از پيش رو بردارند.
در ارتباط با اعضاي هيأت مديره و هيأت امنا، تذكر يك نكته را ضروري ميدانم و آن اينكه: طبق اساسنامهاي كه تدوين شده است، هيچيك از اعضاء، حق دريافت هيچگونه دستمزد را در ارتباط با ابنياد محمدتقي داورپناهب نخواهند داشت و تمامي اين دوستان فيسبيلالله و براي رضاي خدا در اين مجموعه فعاليت ميكنند و خود آنها نيز پذيرفته اند از بابت تلاشهاي مستمر و پيگيرشان در اين بنياد، فقط رضايت خداي احد و واحد را درنظر داشته باشند كه اين خود از اعتقاد قلبي آنان به كار خيري كه در پيش گرفته اند، حكايت ميكند.
در خاتمهي اين مبحث، از خداوند سبحان مسألت مينمايم تا ما را در راه خيري كه پيش رويمان گذاشته است، استوار و ثابت قدم پيش ببرد و اين بنياد را كه در واقع به نيت اشاعهي بيشتر فرهنگ مدرسهسازي سامان گرفته است، ياري كند تا بتواند به اهدافي كه پيش بيني شده است، دسترسي پيدا كند و راهي نو، پيش پاي ساير مدرسه سازان خير، بگشايد. انشاءالله.
مهندس حبيب الله بوربور در ادامهي گفتوگويش در بارهي ميزان سرمايه گذاري داورپناه در بنياد مورد اشاره پرداخت و تصريح كرد: ااصل سرمايهاي كه در بنياد تأمين شده است، فعلاً و تا آن جايي كه حضور ذهن دارم، به قرار زير است:
الف: حدود 13 درصد از سهام ابيمهي سيناب كه متعلق به آقاي داورپناه ميباشد، براي سرمايه گذاري در اين بنياد، اختصاص پيدا كرده است و ما در تلاش هستيم كه اين سهم از 13 به رقم 51 درصد افزايش پيدا كند وبه سرمايهي ابنياد محمد تقي داورپناه و همسرب افزوده شود.
ب: طبق مدارك و اسناد موجود، بيش از يك صد و سي قطعه از املاك با سرقفلي و معاملات ثبت شده به نام آقاي داورپناه، به عنوان سرمايه در اختيار بنياد قرار گرفته است كه مشغول به انجام رساندن امور ثبتي آن هستيم. بخش عمدهاي از اين املاك، در برج دماوند و برج بهار است و ليست آن به همراه موافقتهاي قانوني و ثبتي آن در بخش پيوستها، تصاوير و اسناد اين كتاب آمده است.
حالا، با اين اعتبار اقتصادي قابل توجه و چشمگير، قصد ما اين است كه در جهت توليد، سرمايهگذاري كنيم تا هم، ايجاد اشتغال كرده باشيم و تعدادي از جوانان مملكتمان را از بيكاري نجات داده باشيم و هم، توليدات و محصولات ارايه شده توسط خودمان را در بازارهاي جهاني و ايراني عرضه كنيم و سودي معقول را عايد بنياد كنيم و ضمن حفظ اصل سرمايه، از سود حاصله، نهال مدرسهسازي آقاي داورپناه و همسر محترمش را هرچه زودتر، پربارتر از آن چيزي كنيم كه تاكنون بوده است. اميدواريم كه خداوند ما را ياري كند تا در اين نيت خير ثابت قدم پيش برويم واين مرد شريف و همسرش، از ثمرات كار خيرشان در دنيا و آخرت بهرهمند شوند.
حالا كه بحث به اين جا رسيد، لازم ميدانم يكبار ديگر نكتهاي را به خيّرين مدرسهساز يادآوري كنم: تداوم حركت داورپناه، در مورد تأسيس بنياد، اگر مورد استقبال قرار گيرد و به عنوان يك الگوي مناسب به ايجاد بنيادهاي اين چنيني بيانجامد، به شما قول ميدهم، در مدتي نه چندان طولاني، بسياري از اقشار جامعهي اسلاميمان از نعمت داشتن مدرسه و خواندن ونوشتن بهرهمند خواهند شد و پاداش اين كار خير به آن كساني خواهد رسيد كه در اين حركت اقتصادي فرهنگي راهگشاي نسلهاي آينده نيز بوده اند و در زندگي خود، از نهالي كه كاشتهاند، ميوهاي شيرين برداشت كردهاند.
اميدوارم، خيّرين مدرسهساز كشور و ديگر اقشار خيرانديش، به اين عرايض بنده، عنايت كنند و هرچه زودتر، شاهد تأسيس بنيادهايي بشويم كه سود حاصله از سرمايهگذاري در آنها، به ساختار صحيح زيربناي فرهنگي ما منجر شود. با اين كار بنياد ماندگاري را پي خواهند ريخت كه اولاًً، فعاليت مدرسهسازي آن ابدي خواهد بود. دوماً، تا روزي كه زنده هستند، خودشان بر فعاليتهاي مدرسهسازي آن نظارت خواهند داشت و پس از مرگ شان، اين كار بدون وقفه ادامه خواهد داشت و از ثواب اين كار، بهره مند خواهند شد.ب
بررسي شخصيت آقاي داورپناه، از ديدگاه مهندس حبيب الله بوربور
براي تشريح ابعاد شخصيتي آقاي داورپناه، ترجيح ميدهم از ملاك نمره دادن استفاده كنم، زيرا هر بعد از شخصيت او، نمرهاي خاص به خود را ميگيرد كه اين نمره، براي بعد ديگر شخصيت او، قابل اطلاق نيست. بر اين اساس، اگر نمره دادن را از عدد صفر، تا صد در نظر بگيريم، به دوران كودكي اش، نمرهي صفر ميدهم كه درس نخواند و سواد نياموخت و نتوانست انسان با سوادي بار بيايد. اگرچه خوب ميدانم در اين بي سوادي، تقصيري به گردنش نيست و وضع جامعهي روستايي آنزمان سبب شد كه آقاي محمد تقي داورپناه، بي سواد بار بيايد و خواندن و نوشتن را فرا نگيرد. اما، پس از آن چه شد؟ آيا فرصتهاي ديگري، درطي دوران كاري، برايش پيش نيامد كه اين نقيصهي خود را جبران كند؟ آيا آدمي با اين هوش و ذكاوت، در آن زمان كه از نظر اقتصادي برپاي خود استوار شده بود، نبايد به نقش سواد در زندگي اجتماعي و اقتصادياش، توجه بيشتري ميكرد و دستكم، به اندازهي يك دانش آموز دوران ابتدايي، خواندن و نوشتن ميآموخت تا فرصتهاي مناسب اقتصادي بيشتري را به چنگ بياورد؟ اين عرايض بنده شايد به درد كساني بخورد كه شرايط مشابه آقاي داورپناه را دارند، اما جوانتر هستند و بيترديد بايد خواندن و نوشتن بياموزند.
فرصت اگر از دست برود، باز گرداندن آن به هيچ صورت امكان پذير نيست و... به گمان من، فرصتهاي مناسب تحصيلي، قطعاً در شرايط مناسب، براي داورپناه پيش آمده است و او از آن بهرهبرداري نكرده است. استنباط من اين است كه اگر داورپناه سواد ميداشت و ميتوانست بخواند يا بنويسد، دست كم از نظر اقتصادي، در وضعيت مناسبتري قرار ميگرفت، زيرا، چه بسيار افرادي كه از بيسواديش سوءاستفاده كردند و حق و حقوقش را نپرداختند و آنچه برايش باقي گذاشتند، تعداد بيشماري چكهاي بيپشتوانه است و بسياري قراردادها كه متعهد به تعهداتش عمل نكرده است و بسياري وعده و وعيدها كه در حد حرف و كلام، ساليان دراز است باقي مانده اند.
اما به ديدگاه عرفاني او نسبت به خدا، زندگي و مرگ نمرهي صد ميدهم. او خدا را در تمامي لحظات، حاضر و ناظر بر اعمال خودش ميداند. شايد به اين دليل است كه در گفتارش و در كردارش نوعي صداقت و بيآلايشي را ميتوان ديد، هميشه ميگويد: اآنچه در اختيار من است، به من تعلق ندارد و بايد به خداوند بازگردانده شود.ب او زندگي را موهبتي الهي ميداند كه از حضور در آن بايد لذت برد و اين لذت را به ديگران هم بايد انتقال داد. پس، به امور خير رو ميكند و مدرسهسازي را به عنوان اساسيترين تعهدش در برابر خداوند، در صدر امور زندگي اش مينشاند و برنامهريزي و سرمايهگذاري ميكند كه حتي بي حضور او، اين امر خير ادامه يابد تا ديگران نيز بياموزند كه زندگي زيباست و از زيباييهاي آن ميتوان به بهترين وجه ممكن لذت برد و اين لذت را به ديگران نيز منتقل كرد؛ كاري كه خود او انجام داده است.
و اما مرگ. آن طور كه من شناختهام، مرگ از ديدگاه محمدتقي داورپناه، اوج تكامل است. تعالي است. حكمتي الهي است براي نزديكتر شدن به ذات مقدس كبريايياش. به تعبير او، مرگ هر لحظه در كنار ماست و با ماست و هر آن بايد گوش به زنگ باشيم كه به ما بگويد: اآماده باش! بايد برويم!ب
خلاصه كنم، من نوعي عرفان را در وجود داورپناه ميبينم كه هنوز، قوامش را شايد و بايد نيافته است و مانند بسياري از عرفاي پيشين ما، موقعي به آن قوام دست خواهد يافت كه در دل تاريخ ثبت شود. دربارهاش شعرها بگويند، داستانها بنويسند و فيلمها بسازند. آيا درآن زمان، اين خير مدرسهساز، همچنان در ميان و در كنار مردم خواهد بود؟... خدا داناتر است. والسلام.